یه تاخیر طولانی
بعد از یه مدت طولانی اومدم با یه عالمه حرف...
دختر کوچولوی ما روز 23 اردیبهشت برای اولین بار خودش و بدون هیچ کمکی راه رفت. روز تولد امام علی بود که رفتیم باغ توی ده بالا که هستی خانم گل ما به طور خود جوش شروع کرد به راه رفتن و کلی ذوق زده از این توانایی جدیدش
دخمل نازم
تو این مدت یه عالمه چیزای بامزه میگی و دیگه تقریبا میتونی منظورتو برسونی.
حسابی شیرین شدی و دلبر
سی دی بیبی انیشتین رو خیلی دوست داری و باهاتم کار کردم حالا اعضای صورتتو به انگلیسی بلدی و هر کدومو که اسم میبرم نشون میدی.
چیزایی که بلدی ایناست فعلا:
eye - nose - mouth - hair - ear
clap - wave - shake - jump - take a bow
عاشق اب بازی هستی و هروقت میریم خونه باباجون میخوای بری تو حیاط و حوض و اب بازی
10 تیر هم خاله جون واسه زندگی رفتن کانادا پیش بچه ها من که خیلی غمگینم اخه ماییم و یه دونه این خاله. تازه تو جدیدا یاد گرفته بودی بهشون میگفتی خاله
رمضان امسالم شروع شد و من باز به خاطر اینکه شما شیر میخوری روزه نشدم.
روز 18 رمضان دایی حامد مثل پارسال اومد صبح که اومد دنبالمون تو باهاش غریبی میکردی و هی میگفتی بره، ولی با توجه به توانایی بالای حامد در بچه داری خیلی زود باهاش دوست شدی و هی میرفتی دنبالش و حامد حامد میکردی
عاشق مامان جون و بابا جون و هادی هستی. عمو ها رو هم خیلی دوست داریکلا رابطت با اقایون بهتره
لپ مطلب: عاشقتیم